basijmalekashtar

فعالیتهای بسیج و بسجیان محله بوستان اصفهان

basijmalekashtar

فعالیتهای بسیج و بسجیان محله بوستان اصفهان

فعالیتها و نظرات و دیدگاههای بسیجیان محله بوستان اصفهان

کلمات کلیدی
  • ۰
  • ۰


سرگرد خلبان هوشنگ یاری

یه گروه تشکیل داده بود که ماموریت ویژه ای داشت. بچه های این گروه از طرف رهبرشون مأمور بودن با دانشجوهایی که تو بعضی از زمینه ها ضعیف هستن، هم اتاق بشن و بعد از اینکه با طرف صمیمی شدن، یواش یواش مسائل اعتقادی و دینی رو بهشون یاد بدن. اولش فکر می کردیم این کار بی فایده باشه؛ ولی بعدا نتایجش رو دیدیم. مثلا بعضی از دانشجوها که حتی اعتقادی به حفظ ظاهرو پوشیدن لباس مناسب شانشون نداشتن، بعد از یه مدتی نماز شب می خوندن. حتی بعضیا هم یه مسوولیت هایی گرفتن که به هر کسی نمی دادن و در ظاهر بالاتر از سن خدمتی شون بود. از کسانی که نظم دانشکده رو به هم می زدن خیلی بدش می اومد. هم پیرو واقعی خط امام(ره) بود و هم دستورهای فرمانده هارو به دقت اجرا می کرد. به همین خاطر همیشه مرتب و منظم بود و سر وقت می رفت دانشکده. اون موقع تازه زندگی مشترک رو شروع کرده بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم. واسه همین حتی اون حقوق کمی رو که از دانشکده می گرفت، برامون خیلی مهم بود و روش حساب می کردیم. با این حال قبل از اینکه اولین حقوقش رو بگیره از من اجازه گرفت که اونو به حساب 100 کمیته امداد امام(ره) بریزه، می گفت نذر کرده؛ منم قبول کردم. با حقوق دومش هم یه قواره پارچه قبایی برای یه روحانی انقلابی که تو اصفهان می شناخت و دوستش داشت، خرید و بهش هدیه داد. اینطوری نذر دومش هم ادا شد! به دانشجوهایی که وضع مالی خوبی نداشتن هر جوری می تونست کمک می کرد؛ اما خیلی مخفیانه، طوری که حتی منم از این کاراش باخبر نشدم ... تا بعد ازشهادتش!
در سال 1361 بود که من با شهید نصر اصفهانی آشنا شدم و آن زمان او هنوز به صورت رسمی وارد نیروی زمینی ارتش نشده بودند. در همان سال با شهید نصر اصفهانی عقد ازدواج بستم و بعد از آن باهم فکری یکدیگر به این نتیجه رسیدیم که او در ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت کند. این پیشنهاد را دوستان شهید به ویژه شهید صیاد شیرازی به ایشان دادند.در عملیات مرصاد در یک نبرد تن به تن درمنطقه مریوان به شدت مجروح شده بود. ترکشی داشت که تا لحظه شهادت در بدنش مانده بود و دایم در گردش بود، حتی بگونه ای بود که از کمر درد توان بلند شدن و نشستن را نداشتند و خیلی برایش مشکل ساز شده بود که پزشکان ترجیح داده بودند به خارج برای مداوا بروند اگر در ایران درمان می شد احتمال قطع نخاع وجود داشت.اما مهم ترین موضوع این بود که همسر مجروح من شیمیایی شده بود و این رنج مضاعفی برایش بود. آن ترکش ها درد و رنجی که داشت باعث شده بود که پزشکان به شیمیایی شدن ایشان توجه نکنند. از طرفی علایم خاص و مشهودی هم بر روی بدن وجود نداشت. در حدود سه الی چهار سال قبل از شهادت، علایم درونی ظاهر شد و روز به روز بیشتر وخیم تر می شد. اوچندین مرتبه تحت عمل جراحی قرار گرفت و متاسفانه بهبودی حاصل نمی شد. در روزهای آخر، جسمشان نحیف شده بود و داروها دیگر تاثیرنمی گذاشت. شیمی درمانی دیگر جواب نمی داد و پزشکان اعلام کردند که ایشان را به منزل ببرید. و امیر سرتیپ محمد جعفرنصر اصفهانی در روز 19 آبان سال 1375 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

  • ۹۳/۰۸/۲۲
  • احمد رضا نصر ازادانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی