نوشته شده در تاریخ یکشنبه 31 شهریور 1392 توسط خادمین مسجد ، پایگاه ، کانون و هیئت مذهبی مکتب الزهرا (س)
هوا خیلی سرد بود
صبح زود رفتم نون بگیرم
تا اومدم از خونه برم بیرون
دیدم پسرم توی کوچه خوابیده
بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟
سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم
گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم؟
گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین
ممکنه با در زدن من هُل کنین
واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم
پشت در خوابیدم که صبح بشه
صبح زود رفتم نون بگیرم
تا اومدم از خونه برم بیرون
دیدم پسرم توی کوچه خوابیده
بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟
سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم
گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم؟
گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین
ممکنه با در زدن من هُل کنین
واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم
پشت در خوابیدم که صبح بشه
به روایت مادر شهید خوانساری
- ۹۴/۰۳/۲۲