basijmalekashtar

فعالیتهای بسیج و بسجیان محله بوستان اصفهان

basijmalekashtar

فعالیتهای بسیج و بسجیان محله بوستان اصفهان

فعالیتها و نظرات و دیدگاههای بسیجیان محله بوستان اصفهان

کلمات کلیدی

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 حمید داود آبادی این تصویر را در اینستاگرام خود منتشر کرده است.

داود آیادی نوشته است: بعد از ظهر یکی از روزهای گرم اردیبهشت ۱۳۶۶، "مسعود ده‌نمکی" آمد تا با هم به ملاقات "محسن شیرازی" در بیمارستان سجاد در میدان فاطمی برویم. محسن در عملیات کربلای هشت شدیدا مجروح شده بود و دست‌هایش توان حرکت نداشتند.

عکسی از ده‌نمکی در جبهه که اینستاگرامی شد


 من، سیامک و مسعود، به بیمارستان رفتیم و ساعتی را پهلوی محسن ماندیم که نزدیک افطار شد. باز دوباره شیرین‌کاری مسعود گل کرد؛ او که ظاهرا تازه حقوق ماهانه‌ی بسیجش را گرفته بود، گیر داد که افطاری برویم بیرون. با وجود مخالفت‌های دکتر و پرستارها، هر‌‌‌طور که بود، برای یکی دو ساعت مرخصی محسن را گرفتیم و سوار بر تاکسی، به پیشنهاد مسعود، به طرف پارک ملت رفتیم.

مسعود گیر داد که باید افطاری را در بهترین رستوران بخوریم. بالاجبار مقابل پارک ملت، وارد رستورانی شدیم که تازه برای افطار باز کرده بود. تیپ حزب‌اللهی ما و قیافه‌ی لت و پار محسن در لباس بیمارستان که روی شانه‌هاش آویزان بود و کیسه‌ی سرمی که در دست داشت، باعث شد تا همه‌ی نگاه‌ها به طرف ما برگردد. من از خجالت آب شدم، ولی مسعود گفت:

- مگه چیه؟ مملکت مال ما هم هست. مگه ما دل نداریم که این‌جاها غذا بخوریم؟

گارسون که آمد، با تته‌پته خواست بفهماند که قیمت غذاهای این‌جا بالاست که مسعود، بی‌خیال دست گذاشت روی منو و برای همه‌مان غذا انتخاب کرد. من سرم را انداخته بودم پایین و غذایم را می‌خوردم. محسن هم بدتر از من. سیامک گفت:

مسعود، چرا اون دخترا این‌جوری نگاه‌مون می‌کنند؟ مگه تا حالا آدم حسابی ندید‌ن؟

چند میز آن طرف‌تر، چند دختر جوان با ظاهری که از نظر ما بسیار زشت و ناشایست می‌آمد، نشسته بودند که دست از غذا کشیده و همه‌ی حواس‌شان به ما بود. با نگاه تند سیامک، روسری‌‌شان را کمی جلو کشیدند، ولی چشم از ما برنمی‌داشتند.

ساعتی بعد که غذا خوردیم، بلند شدیم تا برویم. مسعود که رفت دم میز حساب کند، خنده‌اش گرفت. جلو که رفتم تا ببینم چی شده، گفت: این آقا پول غذا رو نمی‌گیره.

با تعجب پرسیدم چرا؟ که صاحب رستوران گفت: پول میز شما رو آت خانم‌ها حساب کرده‌اند.نگاهی به آن‌جا انداختم که جای‌شان خالی بود و رفته بودند.

  • احمد رضا نصر ازادانی
  • ۰
  • ۰



این تصویر مربوط به حاج عباس زارعی پیرمرد روستای کالوی شهرستان دیر و همسر مهربانش است که اوایل امسال درگذشت و املاکش را وقف امور آموزشی در روستا کرد.

  • احمد رضا نصر ازادانی
  • ۰
  • ۰

 امام جعفر صادق علیه السلام: رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفرى از مرکب خود پیاده شد و پنج سجده به جاى آورد. 
چون بر مرکب نشست، یکى از اصحابش عرض کرد: اى رسول خدا، ما کارى از شما دیدیم که قبلاً نکرده بودید! 
حضرت فرمود: آرى، جبرئیل علیه‌السلام نزد من آمد و بشارتم داد که على، اهل بهشت است و من به شکرانه آن در پیشگاه خداى متعال سجده کردم. چون سر برداشتم گفت: فاطمه هم اهل بهشت است و من به شکرانه آن نیز خداى متعال را سجده کردم. 
چون سربرداشتم گفت: حسن و حسین، سرور جوانان بهشتى‌اند و من باز به شکرانه آن خداى متعال را سجده کردم، چون سربرداشتم گفت: دوستدار آنان نیز اهل بهشت است و من براى خداى متعال، سجده شکر به جاى آوردم. 
چون سربرداشتم گفت: و هرکس دوستدار ایشان را دوست بدارد، او نیز اهل بهشت است و من باز به شکرانه آن، در پیشگاه خداى متعال سجده کردم.

متن حدیث:

الإمام الصادق علیه السلام: بَینا رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فی سَفَرٍ إذ نَزَلَ فَسَجَدَ خَمسَ سَجَداتٍ ، فَلَمّا رَکِبَ قالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ : رَأَیناکَ یا رَسولَ اللّه ِ صَنَعتَ ما لَم تَکُن تَصنَعُهُ ! قالَ : نَعَم ، أتانی جَبرَئیلُ علیه السلام فَبَشَّرَنی أنَّ عَلِیًّا فِی الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُکرًا للّه ِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسی قالَ : وفاطِمَةُ فِیالجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُکرًا للّه ِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفعتُ رَأسی قالَ : وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُکرًا للّه ِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسی قالَ : ومَن یُحِبُّهُم فِی الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ للّه ِِ تَعالى شُکرًا ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسی قالَ : ومَن یُحِبُّ مَن یُحِبُّهُم فِی الجَنَّةِ (فَسَجَدتُ شُکرًا للّه ِِ تَعالى)


«أمالی مفید،جلد 2، صفحه 21»
  • احمد رضا نصر ازادانی
  • ۰
  • ۰

عکس/ آیت الله جوادی آملی بر مزار مادر

  • احمد رضا نصر ازادانی
  • ۰
  • ۰

ا
به مناسبت سالروز شهادت امام رضا (ع)



نسبت عمل و ایمان از دیدگاه امام رضا(ع)
متفکر شهید آیت الله مطهری

مسئله‌ای از قدیم در بین علمای کلام مطرح بوده و آن این که آیا اساس، ایمان است، و اصلاً ایمان چیست؟ تاریخ نشان می‌دهد که خلفای بنی‌امیّه از نظر اینکه خودشان در عمل فاسق و فاسد بودند و این امر را نمی‌توانستند از مردم کتمان کنند و مردم هم می‌دانستند که اینها از نظر عمل فاسدند، این فکر را ترویج می‌کردند که اساس این است که ما ایمان داشته باشیم، اگر ایمان درست باشد عمل اهمیتی ندارد.  ما در عصر ائمه هم می‌بینیم که این فکر می‌خواسته در میان شیعیان رواج پیدا کند و ائمة ما چقدر با آن مبارزه می‌کردند! 

در زمانی که حضرت رضا(ع) در مرو بودند، همان وقتی که مأمون حضرت را احضار کرده و می‌خواست ولایتعهدی را به ایشان واگذارد و حضرت نمی‌پذیرفتند و بالاخره بالاجبار یک قبول ظاهری کردند که هرکس دقت می‌کرد می‌فهمید که در واقع قبول نکرده‌اند و مثل یک آدم معترض بودند و اصلاً در هیچ کاری تصرف نمی‌کردند، جلسه‌ای بود که افراد زیادی حاضر بودند و حضرت صحبت می‌کرد. 

همین طور که با مردم صحبت می‌کردند یک وقت متوجه شدند که برادرشان زید در کناری نشسته و عده‌ای را مخاطب خودش قرار داده و به طور خصوصی با آنها حرف می‌زند. حضرت گوش کردند دیدند مرتب «نحن نحن» می‌گوید، یعنی ما اهل بیت چنینیم، ما خاندان پیغمبر چنان هستیم، خدا با ما چنین رفتار خواهد کرد، و این امتیازها را ذکر می‌کند. 

حضرت همین جور که با مردم صحبت می‌کردند، ناگهان سخن خودشان را قطع و رو کردند به زید و فرمودند: ای زید! این مهملات چیست که به مردم می‌گویی؟! این امتیازات چیست که تو فرض کرده‌ای که ما با خدا قوم و خویشی داریم؟ آیا ما چون اهل بیت پیغمبر هستیم با خدا قوم و خویشی داریم؟ بعد فرمود: ای زید! اگر این جور باشد که تو می‌گویی، که ما چون اهل بیت پیغمبر هستیم اگر لغزشی هم بکنیم خدا ما را می‌بخشد، ما تضمین شده و تأمین شده هستیم، اگر این مهملاتی که می‌بافی درست باشد، تو از پدرت موسی بن جعفر افضل هستی، برای اینکه تو هم تضمین شده‌ای و به بهشت می‌روی، پدرت موسی بن جعفر هم به بهشت می‌رود، اما پدرت یک عمر در دنیا عمل و کوشش کرد و اجتهاد و عبادت نمود و تو یک عمر به بطالت گذراندی. آن طور که تو می‌گویی، لازمه‌اش این است که تو و پدرت موسی بن جعفر(ع) هردو در نزد خدا مقرّب باشید؛ پس تو از پدرت خیلی افضل هستی چون او یک عمر عبادت کرد و تو بی‌عبادت به آنجا می‌رسی که پدرت رسیده است‍!‍‍‍

بعد حضرت رضا(ع) فرمود: مگر پسر نوح پیغمبرزاده نبود؟ ای زید! پس چرا خدای تبارک و تعالی حاضر نشد خواهش یک پیغمبر را دربارة یک پیغمبرزاده بپذیرد و گفت او فاسق و فاسد و مجسمة عمل غیرصالح است. 

منبع: کتاب «احیای تفکر اسلامی»، ص 36-44
  • احمد رضا نصر ازادانی